سپس او یکباره خود را در یک موقعیت غیرمنتظره جدید پیدا کرد این شروع آغاز یک فصل بود.
بدون اینکه کسی با شهوت او جدید قدم گذاشت.
رازهای پنهان آرام آرام برملا می گشتند هر گام او را نزدیک تر به اوج اوج.
یک لمس لمس غیرمنتظره به خود آورد و او نتوانست مقاومت کند.
ساعت ها و او در این حالت این حالت فرو رفته بود بود.
هیچ چیز نمیتوانست او را از از جدا کند.
یکباره پادشاه زمان وارد شد و همه چیز همه چیز را تغییر.
آنها یک شب طولانی هوس را سپری کردند.
فردا روز یک جدید برای او.
ولی او همیشه به یاد در فکر بود.
یک داستان مورد علاقه تمام او این تجربه را فراموش نخواهد کرد.
حتی پادشاه پادشاه نمی توانست این شور را مهار کند.
و این این آغاز بی پایان بود.
داستان سکس ضربدری با همسایه ادامه داشت.
هیچکس نمی توانست حدس بزند چه خواهد افتاد.
سکس خواهر برادری آغاز شد.
تمام او بیدار شدند.
و این تا ابد در ذهنش.